Monday, April 26, 2004
گفتم: شاپرک مي دوني وقتي تازه به حرف افتاده بودي به ني مي گفتي « مک».
با ناباوري مي پرسد: مک؟ چرا؟
- حتما چون به ني، مک مي زدي، فکر مي کردي اسمش مک بايد باشه. خب اون موقع کوچولو بودي ديگه.
مي خندد و مي گويد: آره، به نوشابه هم مي گفتم «نوش». بعد با علاقه مي پرسد: به روزنامه چي مي گفتم؟
- زومباوه.
ـ به عينک چي مي گفتم؟
ـ عنگن.
به يخچال چي مي گفتم؟
ـ يچغال.
-به شمع چي مي گفتم؟
-لاپ.
به ... ناگهان نگاهش به برادرش مي افتد که چهار دست و پا به سمت اسباب بازيش مي رود و مي پرسد: به داداش چي مي گفتم؟
- داداش که اون موقع نبود ، گلم.
- کجا رفته بود؟