يانکه مي آيد، در حالي که چیزی در دست دارد. يک چیز گرد و بزرگ. ييپ مي گويد: اين چيه؟ يانکه مي گويد: اين طالبيه، براي تو آوردم. ييپ مي گويد: من طالبي دوست ندارم. با خودت ببرش. يانکه طالبي را روي ميز مي گذارد و با دلخوري نگاه مي کند. مادر مي گويد: ييپ اين کارت درست نبود. وقتي يه طالبي مي گيري، بايد بگي: چه خوشمزه، خيلي ممنون. ييپ مي گويد: اما طالبي، به نظرم خوشمزه نيست. مادر مي گويد: تو هنوز اونو نخوردي و نمي دوني چه مزه ايي مي ده. مادر طالبي را مي برد و به ييپ و يانکه هر کدام تکه ايي مي دهد، به همراه يک قاشق. ييپ کمي مي خورد و مي گويد: چه خوشمزه است. يانکه مي گويد: آره،خوشمزه است. مادر مي گويد: ديدين. اگر همه اش را خوردين، با پوستاشون مي تونيم قايق درست مي کنيم. با يه دکل و يه بادبان. تخمه هاش ام مي ريزيم روش. اينا مثلا ملوانانن. قايق هاي قشنگي مي شوند ولي نمي توانند روي آب بايستند و به زير آب مي روند. ييپ مي پرسد: اگر تخمه هاش را بکارم، بوته طالبي در مي آد؟ مادر مي گويد: مي توني امتحان کني. ييپ تخمه ها را مي کارد و هر روز به آنها سر مي زند تا ببيند بوته طالبي در آمده است يا نه. شما چه فکر مي کنيد؟ آيا ممکن است يک بوته طالبي در حياط ييپ در بيايد؟
Labels: ییپ و یانکه