Monday, February 06, 2006
شستن لباس عروسک
يانکه لباس مي شويد. او بايد دو تا از پيراهن هاي عروسکش را بشويد. همين طور دو تا شلوار و تعداد زيادي جوراب را. همه آنها متعلق به عروسکش هستند. ييپ مي پرسد: منم مي تونم لباس بشورم؟ يانکه مي گويد: فقط چند دقيقه. خوب بشور، به اين ور اون ور آب نپاش. يانکه يک تشت دارد. در آن پودر مي ريزد. وقتي لباسها تميز شوند، بايد آنها را آب بکشد و سپس روي بند آويزان کند. او گيره لباس هم دارد. ييپ مي گويد: منم مي تونم آب بکشم؟ يانکه مي گويد : نه. بايد خودم اين کار را بکنم. و لباسها را خيلي مرتب روي بند آويزان مي کند. اما واي، ييپ گيره هاي لباس را برمي دارد و مي رود. او عصباني است. براي اين که اجازه نداشته است، کمک کند. ييپ مي گويد: منو بگير، منو بگير. يانکه با سرعت به دنبال ييپ مي دود ، او را مي گيرد و سعي مي کند گيره هاي لباس را از او بگيرد. اما ييپ يک گيره را بر مي دارد و به بيني يانکه مي زند. يانکه جيغ مي کشد: آي، آي و زود آن را از بيني اش بر مي دارد. حالا آنان باهم حسابي دعوا مي کنند. مادر مي آيد و مي گويد: چکار مي کني، ييپ؟ گيره ها را زود به يانکه بده. ييپ اين کار را مي کند. و يانکه به پهن کردن لباسها ادامه مي دهد.
مادر مي گويد: آفتاب مي تابه. لباسا خيلي زود خشک مي شن و اون وقت تو لباساي قشنگ و تميزي داري. اما ييپ عصباني است. او زبان درازي مي کند. ييپ شيطون!
Labels: ییپ و یانکه