خیابانها خیلی شلوغ است. وای چقدر خیابانها شلوغ است. مادر می گوید: «حالا همه مردم می خوان خرید کنن. شکر می خرن. عسل، آرد و کشمش.» ییپ می گوید: « برای شیرینی توپی(*oliebollen). چون دوشنبه شب آخر ساله و ما شیرینی توپی می خوریم.» یانکه می گوید:« ما هم همین طور.» مادر می گوید: « بیایین. من باید از این میوه فروشی سیب بخرم.» آنان داخل می شوند. و مادر سیب های سرخ قشنگی می خرد. و ییپ و یانکه هر کدام یک شکلات می گیرند. مادر می گوید: « شما دو تا خیلی شکلات می خورید. و تو تمام شکلات های درخت کاج رو خوردی. و همه جا بهتون شکلات می دن. شماها این طوری مریض می شین.» اما ییپ و یانکه خیلی خوششان می آید. سپس به سمت خانه می روند. مادر می گوید:« اینجا هر برای هر کدومتون یه دستمال گذاشتم تا سیبها را تمیز کنین. خوب برقشون بندازین.» ییپ و یانکه مشغول تمیز کردن سیبها می شوند. تمیز می کنند و تمیز می کنند. و سیبها خیلی قشنگ می شوند. یک طرف زرد و طرف دیگر سرخ. و به زیبایی برق می زنند. یانکه می گوید: « ببین، یه همچین سیبی را سفید برفی از پیرزن بدجنس خرید. طرف زرد سمی نبود ولی طرف سرخ سمی بود.» ییپ می گوید: «آره.» وقتی مادر می آيد، می گوید: « حالا می تونین هر کدومتون یه سیب بخورین.» ییپ شروع به خوردن می کند. اما فقط طرف زرد سیب را می خورد. و به طرف سرخ لب نمی زند و می گوید: « آن طرف سمی یه.» مادر می گوید:« پسر کوچولو. اون فقط تو قصه بود. همه سیبت را بخور.» ییپ این کار را می کند و یانکه هم همین طور. و فقط وسط سیب و هسته هاش باقی می ماند.
*
oliebol: شیرینی دایره شکلی که در روغن سرخ می شود و در هلند در شب سال نو خورده می شود.
Labels: ییپ و یانکه