وقتي ميز را جلو کشيدم تا زيرش را جاروبرقي بکشم، شاپرک بهاري، که طبق معمول مشغول بازي با جاروبرقي بود، تکه بيسکويتي را که زير ميز افتاده بود، برداشت و پرسيد: بخورم؟ گفتم: نه، تميز نيست. شاپرک بهاري چندبار فوتش کرد و پرسيد: حالا بخورمش؟ گفتم: نه گلم، اين ديگه خشک شده. شاپرک بهاري گفت: خب بهش کرم بزن. خنديدم و گفتم: بيا يه بيسکويت ديگه بهت بدم. اما شاپرک همچنان بر پیشنهادش پافشاری کرد و گفت: چرا بهش کرم نمي زني؟
Labels: شاپرک بهاری, شاپرکها