Friday, January 30, 2004
بوي شير لب همچون شکر شاپرک بهاري؛ وقتي دستهايش را دو طرف صورتم مي گذارد و شروع به بوسيدن، يا در واقع ليسيدن صورتم مي کند. و نگاه پرمهر شاپرک برفي ، وقتي دستهايش را دور گردنم حلقه مي کند و مي گويد: ظهر جلوي پنجره وايسادم تا اگه اومدي برات دست تکون بدم. اخه دلم مي گفت تو رو مي خوام... شيرين ترين ياد هاي من، عزيزترين يادگارهاي منند.