هرروزوقتی در سايت ها و وبلاگ های ايرانی اخبار سنگسار، اعدام، کودک آزاری، دستگيری، ضرب و شتم و .. را می خوانم وعکسها و فيلم ها رامی بينم احساس می کنم وارد تونل زمان شده و به قرنها پيش برگشته ام. آن وقت نگاهم را از کامپيوتر برمی دارم، اندکی به دور و بر و همکارانم خيره می شوم تا مطمئن شوم که در دنيای معاصر هستم. سپس آهی می کشم و در حين انجام کارهايم به آنچه ديده و خوانده ام، می انديشم. اما ته دلم ازاين که همکارانم زبان فارسی نمی دانند، به رييس جمهور ايران توجهی نشان نمی دهند و آنقدر سرگرم برنامه نويسی و حل و فصل مشکلات کامپيوتری هستند که وقت چندانی برای پيگيری اخبار دنيا ندارند، خوشحال می شوم.
اما امروز بعد از ديدن
اين عکس، ازاين که همکارانم زبان فارسی نمی دانند، به رييس جمهور
ايران توجهی نشان نمی دهند و آنقدر سرگرم برنامه نويسی و حل و فصل مشکلات کامپيوتری هستند که وقت چندانی برای پيگيری اخبار دنيا ندارند، از ته دل متاسف شدم. چون می توانستم ثابت کنم که « هنر نزد ايرانيان است و بس» و آنان می فهميدند که ما چه ملت طنازی هستيم.
Labels: جامعه