Thursday, December 13, 2007
انار سبز
شاپرک بهاری: نه نخوابیدم. فکرمی کردم.
من : به چی فکر می کردی؟
شاپرک بهاری: فکر می کردم چطور می تونم با کیلیان بجنگم.
!من : عجب
شاپرک بهاری: آره , آخه کیلیان خیلی قویه.
***
شاپرک بهاری در یخچال را باز کرد و گفت: بذار ببینم چی می خوام بخورم. برای این که زود در یخچال را ببندد, ظرف اناررا نشانش دادم و گفتم: بیا از این انارا بخور؛ قرمز و دون شده. شاپرک بهاری که علاقه ایی به انار ندارد , مانگ (انبه ) را در بالای یخچال نشانم داد و گفت: نه من از اون انارا می خوام که سبزان و پوست دارن.
***
در میان هدایایی که شاپرک برفی در جشن تولد سال قبلش گرفته بود, یک اسکناس بیست یورویی هم بود که توجهش را چندان جلب نکرده بود. اما بعد از دیدن اسپیدرمن ۲, با خوشحالی و هیجان فراوان از من پرسید: می دونی پیتر روز تولدش چه کادویی گرفت؟ گفتم: نه, چی گرفت؟ با غرور گفت: مثل من یه اسکناس بیست تایی.
***
در صحنه ایی از فیلمی که شاپرکها می دیدند, دختر و پسری یکدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند. شاپرک بهاری خندید و گفت: اینا عاشقن. شاپرک برفی نگاهش را برگرداند و گفت: من از عاشق بودن, خوش نمی آد. پرسیدم : چرا گلم؟ گفت: برای این دوست ندارم ازداوج کنم. گفتم: خب می تونی عاشق باشی ولی ازدواج نکنی. شاپرک برفی گفت: آره می دونم, باید بری شهرداری یه نامه امضا می کنی. گفتم: خب پس مشکل کجاست؟ گفت: من بوسیدن رو دوست ندارم. از این که لب یکی دیگه را بگیری تو دهنت, چندشم می شه.
***
قرار بود شاپرکها با مدرسه به سیرک بروند. شاپرک بهاری از آن روز که معملش وعده سیرک را داده بود, منتظر روز موعود بود. شاپرک برفی چون چندین بار رفته بود, بی تفاوت برخورد می کرد.
عصر وقتی که وارد خانه شدم, شاپرکها بعد از سلام شروع به تعریف کردند. شاپرک بهاری ازاین که به جای شکلات گرم, شکلاتهای بدمزه داده بود دلخور بود و می خواست شکلاتها را به من ببخشد, البته در صورتی که دوست داشتم. ولی شاپرک برفی با خوشحالی وبا ذکر جزییات همه آنچه را که دیده بود, شرح داد. یاد اولین باری که شاپرک برفی به سیرک رفته بود, افتادم. آن موقع پنج سال داشت. وقتی سیرک معروف مونت کارلو را درتلویزیون دید, گفت: ببین, این همون سیرکیه که ما رفتیم, فقط آدماش فرق دارن. کاراشون هم فرق داره. جاش هم فرق داره.
Labels: شاپرکها