Wednesday, July 02, 2008
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
با هیجانی وصف ناپذیر فاصله محل کارم تا مدرسه را طی کردم. در حالی که می ترسیدم اتوبوس قبل از من رسیده باشد, بیست دقیقه منتظر نشستم تا اتوبوس رسید. شاپرک از پشت شیشه اتوبوس دست تکان داد. و به محض پیاده شدن از اتوبوس شروع به تعریف از سفرش کرد.
برای استقبال از مسافران و آشنایی با مربیانی که در این پنج روز همراهیشان کرده بودند, پدر و مادرها یکی از سالنهای مدرسه را تزیین کرده و پذیرایی مختصری را تدارک دیده بودند.
پس از گذراندن ساعتی با هم, مسافران بی تاب تعریف جزییات سفر و بی قرار نشان دادن یادگاریهایی که خریده بودند, نقاشی هایی که کشیده بودند, نامه هایی که دریافت کرده بودند و ... راهی خانه شدند.
همین که به خانه رسیدیم, شاپرک برفی چمدانش را باز کرد تا یادگاریهایش را در آورد, که شامل یک عینک آفتابی با ستاره ایی روی هر کدام ازشیشه هایش, یک قایق ماهیگیری کوچک, لاک پشتی از صدف و دو کارت پستال می شد, به اضافه یک صدف سن ژاک مزین به نامش , که داخل آن شکلات و آب نبات بوده و مادر بزرگ یکی از بچه ها که ساکن آن منطقه است, به عنوان سورپریز برای هرکدامشان آورده بوده است.
دوش گرفتنش بیش از نیم ساعت طول کشید. چون به تفصیل تک تک بازیهای گروهی را شرح داد. هم چنین گفت وقتی روز آخرمعلم پرسیده بوده چه کسی می خواهد باز هم بماند, همه دست بالا کرده اند.
******
درجلسه ایی که برای آشنایی والدین ومعلم با یکدیگر و شرح برنامه های آموزشی در ابتدای سال تحصیلی برگزارشد, معلم شاپرک برفی گفت که در صورت فراهم شدن شرایط, طبق روال چهار سال گذشته, این سفرجز برنامه آموزشی بچه ها خواهد بود.
در ماه فوریه, اولین جلسه مربوط به این کلاس برگزارشد. معلم شاپرک برنامه ها و هدف سفررا توضیح داد وعکسهای سفر سال قبل و کاردستی و نقاشی های بچه ها را نشان داد. مسول مرکزی که قرار بود بچه ها در آنجا اقامت کنند, نیز ضمن نشان دادن عکس و نقشه مرکز درباره امکانات تفریحی آنجا, غذا, محل خواب, امنیت و ... صحبت کرد.
در دومین جلسه در اواخر ماه مه , فرم های لازم (شامل فرم سوابق بیماری, تاریخ واکسیناسیون و ..., رضایت نامه برای مداوا در صورت بروز سانحه, رضایت نامه برای سفربا قطار سریع السیر, لیست وسایل مورد نیاز, پاکتی برای گذاشتن پولی که بچه ها یادگاری بخرند, آدرس مرکز برای مکاتبه, شماره تلفن تماس و چندین توصیه برای والدین) در اختیار والدین قرار گرفت.
هزینه سفر برای هر نفر نزدیک به چهار صد یورو تعیین شده بود که هفتاد و پنج یورو از این مبلغ را شهرداری می پرداخت. در حدود پانزده یورو نیز از فروش بلیت کنسرت( پدر موزیسین یکی از بچه ها به همراه گروهش در مدرسه برپا کردند), فروش کیک (که توسط مادران بچه ها پخته شده بود), کارت تبریک عید و یادداشت های آهن ربا دار توسط والدین در جلوی مدرسه فراهم شد. پرداخت بقیه مبلغ به عهده والدین بود که در صورت تمایل می توانستند به صورت اقساط بپردازند. البته معلم شاپرک تاکید کرد که اگر خانواده ایی قادربه پراخت هزینه نباشد, حتما راه حلی پیدا خواهد کرد تا همه بچه ها به سفر بروند. اما در نهایت یکی از دختران کلاس به خاطر مخالفت والدینش از سفر باز ماند. تلاشهای پیگیرانه معلم و سایر والدین برای جلب رضایت والدین بی نتیجه ماند.
بچه ها با اتوبوس مسافرتی ابتدا به شهری دیدنی و معروف رفته و همراه با راهنما از موزه و قلعه ایی به نام دیدن کرده بودند. سپس به سمت محل اقامتشان حرکت کرده و چهارشب باقیمانده را آنجا گذرانده بودند. معلم و دو مربی دیگر بچه ها را در این مدت همراهی کرده بودند. یک هنرمند نقاش نیز عهده دار جلسات نقاشی با آب رنگ بوده است.
Labels: شاپرک برفی, شاپرکها