Monday, July 07, 2008
بچه های امروز
گفتم: اول باید شامتو بخوری.
گفت: نه می خوام بستنی بخورم.
تکرارکردم: اول شامتو تموم می کنی.
گریه کنان گفت: من این شامو دوست ندارم. بستنی می خوام.
برایش استدلال کردم: ببین عصر می خواستی ببرمت پارک, منم کارامو زود تموم کردم و بردمت. پس وقتی من به حرف تو گوش می کنم, تو هم حرف منو گوش می کنی. حالا گریه ات را تموم کن و شامتو بخور.
قاطعانه جواب داد: من در هر حال حق دارم کاری که دلم می خواد رو بکنم. الان دوست دارم گریه کنم. پس گریه می کنم.
****
وقتی شاپرک برفی سه ساله بود, یک روز از من پرسید: یادته اون روزی که بابا فیلتر هواکش رو عوض کرد؟
من که حواسم جای دیگری بود, گفتم: آره , یادمه.
شاپرک برفی گفت: اما اون روز که تو اصلا خونه نبودی.
Labels: بچه های امروز, شاپرکها