۳ :۳۰ نيمه شب است. از خواب بيدار مي شوم. تو نيز بيداري و طبق معمول مشغول تحرک و جنب و جوش. از روي شکمم نوازشت مي کنم. به سمت دستم مي آيي و فعالتر مي شوي. باز هم پاهايت را در زير شکمم احساس مي کنم. از زماني که سونوگرافي کرده ام به اين موضوع بيشتر توجه دارم. آن روز مشخص شد که سرت در بالا قرار گرفته است. دکتر نيز در آخرين معاينه اش اين موضوع را تاييد کرد. البته طبق نظر او جاي نگراني نيست. چون هنوز هفت هفته مهلت داري که بچرخي. مگر اين که اين وضعيت مورد علاقه ات باشد و در اين حالت بماني. در اين صورت -احتمالا - تلاش خواهند کرد بچرخاندت و در صورت عدم موفقيت بايد از طريق سزارين بدنيا بيايي .
اما شاپرک مسافرم ، من اصلا دلم نمي خواهد تو با سزارين متولد شوي. نه براي اين که عمل جراحي است، يا بخاطر عواقب بعديش. نه ، بخاطر اين که من دوست دارم تو خود زمان تولدت را برگزيني. مي خواهم بدانم چه روز و ساعتي را براي ورود به دنيا انتخاب مي کني. در حالي که در صورت انجام سزارين ديگران زمان تولدت را مشخص خواهند کرد.
به خاطر اين که دوست دارم باز در هفته هاي آخر پدرت هر روز که از خواب برمي خيزد بپرسد : « فکر مي کني امروز شاپرکمون بدنيا بياد؟ » و هر شب قبل از خواب بگويد : « امروزم خبري نشد. يعني فردا شاپرک مي آد؟»
به خاطر اين که دوست دارم براي حس اولين علايم تولدت انتظار بکشم . با اولين دردها پدرت را خبر کنم تا او زمان هر درد و فاصله شان را اندازه بگيرد. هر دو آن لحظات را با شادي و در عين حال نگراني سپري کنيم. آنگاه پس از ساعتها انتظار، که گويي هيچگاه به پايان نخواهند رسيد، پدرت بند نافت را ببرد و من بدن خون آلودت را به سينه ام بفشارم، ببوسمت، صداي اولين گريه ات را بشنوم و عليرغم صورت پف کرده و سر دفرمه ات ، يقين داشته باشم که زيباترين پسر دنيا هستي و حرف دکتر و پرستار را که مي گويند : « چه پسر خوشگلي » با تمام وجود باور کنم. سپس آنها ما را با تو تنها بگذارند و ما باز از ديدن انگشتان ، ناخنها، موها، مژه ها و حرکاتت حيرت کنيم. نگاه کنجکاوت را تعقيب کنيم تا بدانيم به کداميک از ما مي نگري. پدرت بگذارد تو در بغل من بماني و من به روي خودم نياورم که او نيز دوست دارد بغلت کند تا اين که بالاخره او تو رادر آغوش بگيرد و من باز به بهانه ايي بغلت کنم. و ...
بعد من لکه هاي خون پيراهنم را طوري بشورم که کاملا پاک نشوند تا هر زمان که آنها را مي بينم لحظه زيباي تولد تو برايم تداعي شود و صداي گريه ات در گوشم بپيچد. و ...
به خاطر تجربه دوباره همه اين لحظات زيبا و به ياد ماندني- که با سزارين عملي نخواهد شد- است که دوست دارم طبيعي بدنيا بيايي.
اما هر چه تو بخواهي ؛ من نيز مي پذيرم.