شاپرک برفي کنار برادرش نشسته بود و با او حرف مي زد ؛ شاپرک بهاري هم ذوق مي کرد و دست و پا تکان مي داد. هر بار که دست شاپرک بهاري به صورت شاپرک برفي مي خورد ، او با خوشحالي مي گفت :« مامان ببين داره نارم مي کنه. »
پس از چند لحظه، شاپرک برفي رفت که ماشين بازيش را از سر بگيرد، آن وقت رو به من کرد و گفت: « مامان ، داداش خار داره» و با ديدن نگاه متعجبم توضيح داد: « ناخنهاش تيزه. »