وقتی شاپرک بهاری برای چندين بار صدايم کرد و گفت: بيا, بيا, زخم شده. حدس زدم دوباره می خواهد خراشيدگی کوچک روی زانويش را نشانم دهم. ولی با تعجب ديدم روی سومين پله خوابيده و با انگشت به لکه قرمزی که ماژيک به روی ديواربه جا گذاشته بود اشاره می کند ومی گويد ببين, ببين زخم شده.