Thursday, November 02, 2006
خاله محبوب تو
شاپرک برفی: آره، برای هم کلاسیام، برای ایزابل، برای خاله.
***
شاپرک برفی، نقاشیش را نشانم داد و گفت: ببین چی کشیدم. نقاشی اش را نگاه کردم و گفتم: به به چقدر قشنگ کشیدی. چه آپارتمان بلندی، چه آسمون آبیی، چه درختایی، چه رنگای قشنگی. خب گلم، این دو تا آدما کی ان کنار خونه وایستادن؟
شاپرک برفی گفت: تو و بابایین. گفتم: چه جالب. پس شما کجایین؟ شاپرک برفی گفت: این خونه، خونه خاله ایناست. من و داداش، پیش خاله، تو خونه اییم.
***
دفتری که شاپرک برفی از مدرسه آورده بود را نگاه می کردم. به صفحه ایی رسیدم که از بچه ها خواسته بودند، نقاشیی به دلخواه بکشند. شاپرک برفی، خانمی با موهای بلند که دامنی به پا داشت و گوشواره هایی به گوش کشیده بود. از آنجا که شاپرک به ندرت چنین نقاشی هایی می کشد، از دیدن نقاشی بسیار تعجب کردم. فورا به اتاق شاپرک برفی رفتم و در حالی که آن صفحه را نشانش می دادم، با خوشحالی و اطمینان از حدسم گفتم: گلم، اینجا منو کشیدی. شاپرک نگاهی به نقاشی انداخت و با خونسردی گفت: نه . خاله رو کشیدم.
Labels: شاپرک برفی, شاپرکها