Friday, August 31, 2007
امروز, مدرسه باز شده است
تعطيلات تمام شده است
من صدفهايم را جمع وجورمی کنم
و شلوار برمودای لب دريايم را
همه مدادهايم تراشيده شده اند
کيف نويم پر از دفتر است
امروز, مدرسه باز شده است
درست مثل آن روز که دکتر پس از معاينه شاپرک برفی , که لحظه ايی آرام نداشت و می خواست هر چه روی ميز بود را برداد, گفت: خب اين پسر ديگه شيش ماهه است . نگاش کن , ببين چه بزرگ شده. از اين به بعد بهش نمی گيم نوزاد, می گيم شيرخوار. يا آن روز که شاپرک بهاری را برای آخرين بار شير دادم. روز اولی که شاپرکها را به کودکستان بردم. روز آخری که شاپرک بهاری را تا کودکستان همراهی کردم , يا روزی که شاپرک برفی را در مدرسه ثبت نام کردم و ... باز آن حس غريب و آشنا به سراغم می آيد, حسی که برآيند دو تضاد است. درست مثل لحظه تلاقی شب و روز. غم پايان و شادی شروع, خداحافظی با گذشته دوست داشتنی و سلام به آينده ايی نامعلوم, ترس ازناشناخته ها و هيجان کشف تازه ها, آرامش بال فرو بستن پس ازپرواز و بی قرار يرای بال گشودن و پروازی تازه, گرمای اطمينان و سرمای اضطراب , فرسوده شدن و جوانه زدن , گذاشتن نقطه پايان يک جمله و يا فتن کلمه برای جمله بعدی, بغضی در گلو و لبخندی بر لب.
مدرسه باز شده است . شاپرک بهاری پيش دبستانی را شروع کرده و شاپرک برفی به کلاس دوم رفته است.
Labels: شیدایی
Friday, August 24, 2007
اطلاعات
***
اولين بار نبود که شاپرک برفی می پرسيد : بچه ها چه طوری درست می شن؟ از اين روجواب را آماده داشتم و مثل هميشه شروع به توضيح دادن کردم که تو بدن خانوما و آقايون يه سلول های مخصوصی هستن که وقتی اين سلولها با هم ترکيب بشن, يه سلول تخم تشکيل می دن. اون وقت اون سلول رشد می کنه و هر روز کاملتر می شه تا اين که بتونه بيرون از بدن مادر زندگی کنه. اسم سلول آقايون اسپرمه و ... وقتی به اينجا رسيدم, شاپرک برفی ادامه داد: تعدادشون خيلی زياده , با سرعت حرکت می کنن . اونی که اول می رسه زند ه می مونه و بقيه می ميرن.
با خوشحالی گفتم: آفرين, درسته. اما تو اينا را از کجا ياد گرفتی؟
شاپرک برفی با غرور گفت: می دونستم.
Labels: شاپرکها
یک پنجره ـ ۲
Thursday, August 23, 2007
یک پنجره
Wednesday, August 01, 2007
اعتراض
نمونه: اعتراض دانشجويان به قانون کارو اعتصابات گسترده دو سال پيش که در نهايت منجر به لغو آن قانون شد.
در ايران وقتی فشری اعتراض می کنند, افراد ديگری که خود نيز معترض هستند, نه تنها سکوت می کنند گاه حتی سعی می کنند صدای اعتراض را خفه کنند تا مبادا کسی آن را بشنود.
نمونه: بيشمار.
Labels: جامعه