خيلي ساده شروع شد. از آن عصر زيباي بهاري که کلاسها تعطيل شده بود و من قصد رفتن به خانه را داشتم، مشغول خداحافطي با دوستانم بودم که تو را ديدم. از همان اولين لحظه نگاهمان به يکديگر گره خورد. و از آن پس تا امروز سرنوشتمان .
براي تو آن روز نقطه شروع شد و براي من چندين ماه بعد که آمدي و گفتي ...
خودت که خوب مي داني. همه را بهتر از من بخاطر داري.