Saturday, October 29, 2005
گوشکب یا ...
شاپرک برفي با خوشحالي گفت: دندوناي منم بيفته، اون وقت من بزرگ مي شم قد تو قد بابا.
***
معلم کلاس اول شاپرک برفي جوان بود. معلم امسال او مسن است. شاپرک برفي تا حالا چند بار به اين تفاوت اشاره کرده است. چند روز پيش از من، که اين روزها کلاسي را مي گذرانم، پرسيد: خانوم تو ام پيره؟
گفتم: آره. خواستم نکته مثبتي را در اين رابطه ذکر کنم و اضافه کردم: چون خانوم من زياد کار کرده، خيلي تجربه داره براي همين خوب درس مي ده.
پرسيد: آدم زياد کار کنه، پير مي شه؟
گفتم: در واقع سن آدم که زياد بشه پير مي شه و اگر زياد کار ...
شاپرک برفي که گويي در افکار خودش غرق بود و حرفهايم را نشنيده بود، گفت: بعدشم کشته مي شه.
خواستم توضيح بدهم که کشته شدن و مردن متفاوت است که با ناراحتي گفت: يعني خانوم منم سال ديگه کشته مي شه.
***
شاپرک برفي روي تختش نشسته و جورابش را دست گرفته بود که بپوشد ولي به تصوير شرک روي پرده اتاقش خيره شده بود. گفتم: گلم، زود باش جورابت را بپوش مي خوايم بريم بيرون. شاپرک برفي همانطور که جورابش را دست داشت پرسيد: گوشکب هام مث ديوا فقط تو قصه هان؟ با تعجب گفتم: منظورت چيه؟ گوشکوب (گوشت کوب) که واقعيه. تو قصه نيست. گفت: گوشکب. منظورم گوشکبه. گفتم: خب منم گفتم که گوشکوب ... شاپرک حرفم را قطع کرد و گفت: گوشکب همون که سي دي اش رو دارم. يک مرتبه ياد سي دي گوژپشت نتردام افتادم که چند ماهيست براي شاپرک برفي خريده ايم و او فقط چند دقيقه اولش را ديده.
***
شاپرک بهاري، پشت ميزش نشسته بود و با پا به ميمونش که در زير ميز قرار داشت مي زد. با خوشحالي صدايم کرد و گفت: ببين، ببين. با پام بهش دست مي زنم.
****
دستهاي شاپرک بهاري را شستم و خواستم با حوله خشکش کنم که او از دستشويي بيرون دويد و شروع کرد به بالا پايين پريدن و تکان دادن دستهايش. گفتم: چي کار مي کني گلم؟ بيا دستات را خشک کنم. گفت: دستمو باد مي زنم خشک بشه.
Labels: شاپرک برفی, شاپرکها