Thursday, May 26, 2005
روغن ماشين
***
شاپرک برفی چوب بلندی را در داخل سوراخ جلوی ماشينش بالا و پايين برد و گفت: دارم روغن ماشينم را اندازه می گيرم. بعد قسمت بالای چوب را که سياه بود نشانم دادم و گفت: ببين, تا اينجا روغن داره.
دقت و توجه اش به امور ماشين و خلاقيتش در اجرای اين امورچنان مرا به وجد آورده بودم که می خواستم بغل کنم و ببوسمش. اما شاپرک خيلی جدی چوب را به کناری گداشت و ادامه داد: بابا وقتی روغن ماشين را چک می کنه ميله اش را می ذاره توش ولی سيستم ماشين من اين طوريه که بايد اينو بذارم کنار.
Labels: شاپرک برفی, شاپرکها